لیبرالیسم، ملت‌گرایی و مارکسیسم؛مرزهای نوین در اقتصاد سیاسی بین الملل

سیدمحمود کمال آرا (زکریا)
پژوهشگر روابط بین الملل

ملت‌گرایان، لیبرال ها و مارکسیست ها، یکی از بحث های جدی که در میان خود مطرح می کنند این است که آیا وابستگی متقابل اقتصادی، پنجره ای بسوی مناسبات مسالمت آمیز است یا عاملی برای ستیز میان دولت ها؟ لیبرال ها معتقدند تجارت و وابستگی متقابل اقتصادی کشورها، روابط همکاری را افزایش می دهد. ملت گرایان و تا حدودی مارکسیست ها وابستگی را عامل رقابت بین المللی دانسته و بر این باورند که این مقوله ناامنی رقم میزند و سبب افزایش قدرت سیاسی قدرتمندان بر ضعیفان می گردد.

وی گفت که در این گزارش؛ وقتی قرار است از ایدئولوژی های لیبرالبیسم، ملت گرایی و مارکسیسم صحبت بعمل آوریم؛ ایدئولوژی به معنای ((منظومه هایی از اندیشه ها و باورها که {افراد و گروه ها} به کمک آن ها توضیح میدهند که… نظام اجتماعی شان چگونه عمل می کند و مصداق چه اصولی است)) برایمان کاربرد خواهد داشت. هر سه ایدئولوژی ذکر شده برداشت های متفاوتی از روابط میان جامعه، دولت و بازار داشته اند. ملت گرایی اقتصادی از روش عملی دولتمردان بوده که سیاست را بر اقتصاد مقدم دانسته و حامی آن است و همچنین این ایدئولوژی را آموزه ای برای دولت سازی معرفی می کنند و بازار را ملزم به پیگیری منافع دولت می دانند. بعبارتی بهتر در ملت گرایی اقتصادی؛ عوامل سیاسی تعیین کننده ی روابط اقتصادی است.

از طرفی دیگر لیبرالیسم، اقتصاد و سیاست را دو مقوله ی جدا از هم می داند و برای رشد و کارآمدی بازار را به عدم مداخله ی سیاسی  فرا میخواند. در مقابل، مارکسیسم برخواسته از واکنش در برابر لیبرالیسم و اقتصاد کلاسیک می باشد که مدعی است با از بین رفتن بازار و جامعه طبقاتی ستیز سیاسی دیگر وجود نخواهد داشت. در مجموع باید گفت که ملت گرایی و مارکسیسم واکنشی در برابر اقتصاد لیبرال می باشند. بطور کلی در تحلیلی باید گفت استنتاج ایدوئولوژی های اقتصادی در سه محور است: اول؛ توزیع جهانی مورد توجه سیاستمداران در حال حاضر. دوم؛ تقسیم بین المللی کار، هم محصول سیاست های ملی و زاده ی کارایی یا بهره وری نسبی است. سوم؛ تغییر و رشد نابرابر اقتصادهای ملی، ثبات بازار بین المللی یا نظام سرمایه داری را در حالتی ابهام فرو برده است.

نگرش لیبرالی

همانطور که گفته شد نظریه های لیبرالی اقتصاد به کم ترین میزان دخالت دولت و در واقع به بازار آزاد اشاره دارد. در لیبرالیسم اقتصادی کارآمدترین شیوه ی سازمان دهی مناسبات اقتصادی داخلی و بین المللی، بازار و ساز وکار قیمت است. لیبرالیسم اقتصادی فرض را برآورده ساختن نیازهای انسان بطور خودجوش توسط بازار میداند. در این بحث دلیل وجود نظام بازارنگر، بالا بردن بهره وری اقتصادی و بهبود رفاه انسان ها می باشد. لیبرال ها فعالیت اقتصادی را دلیل قوام امنیت و قدرت دولت دانسته و هدف آن را سودبردن تمامی مصرف کنندگان برمی شمارند. در واقع لیبرال ها معتقدند که بازار وتجارت آزاد سبب افزایش کالاها و خدمات رفاهی برای مصرف کنندگان می گردد. لیبرال ها بر این باورند که تشکیل دهنده مبنای جامعه، مصرف کنندگان و شرکت و خانواده است و افراد با رفتاری عقلایی درصدد کاهش هزینه های خود می باشند. لیبرال ها معتقدندکه افرادی در بازار فعال هستند که اطلاعات کامل دارند و میتوانند سودمند ترین روش را برای این مهم انتخاب کنند.

لیبرال ها همانگونه که اقتصاد و سیاست را از هم تفکیک می کنند و دولت را به عدم دخالت در بازار وادار می کنند، در جایی هم اگر موضوع تامین کالایی با ارزشی عمومی و یا جمعی مطرح بوده و ناررسایی بازار وجود داشته باشد، این موضوع را مستثنا می نمایند. 

اقتصادبازارنگر بر اساس قانون تقاضا اینگونه است که اگر قیمت نسبی کالایی کاهش پیدا کند و درآمد آن ها افزوده شود، تقاضا بیشتر می شود و اگر قیمت افزایش پیدا کند و درآمدها کم شود، طبیعتا تقاضا بابت خرید آن کاهش می یابد. بنابراین هر عاملی که باعث تغییر درآمد مردم و قیمت کالا گردد، در میزان بدست آوردن آن کالا اثر خواهد گذاشت. هر تغییری در عرضه و تقاضا باعث تغییر در قیمت کالا خواهد شد. در جایی دیگر لیبرال ها می گویند پیگیری منافع شخصی در بازار، رفاه اجتماعی را افزایش می دهد و سود حاصل از آن به همه می رسد. آن ها معتقد به ارتباط میان روند رشد اقتصادی و سیاسی مثل جنگ و سلطه نمی باشند و برای مثال ارتباطی بین پیشرفت سرمایه داری در اواخر قرن 19 و جنگ جهانی اول نمی بینند و نتیجتا لیبرال ها پیشرفت اقتصادی را از فرگشت بازار دیده و با سیاست مرتبط نمی دانند. پس لیبرال ها همکاری اقتصادی را از روابط مسالمت آمیز میان دولت ها بر می شمارند چراکه سود  حاصل از آن وابستگی میان اقتصادهای ملی و تعاملات و همکاری ها را افزایش می دهد. بنابراین به گفته نویسنده شاید سیاست، تفرقه را موجب گردد اما اقتصاد سبب وحدت انسان ها می گردد. اقتصاد بین الملل لیبرال باعنایت به پیوند منافع متقابل و ایجاد نوعی تعهد، سبب ملایمت سیاست بین الملل می شود.

نگرش ملت گرایانه

ملت گرایی اقتصادی را بنوعی میتوان تعهد به تقویت دولت برشمارد. ملت گرایان معقتدند دولت، امنیت ملی و قدرت نظامی در سازماندهی و عملکرد  نظام بین المللی در اولویت قرار دارند. در یک سوداباوری نیک خواهانه، آنان در حالتی تدافعی، پاسداری از منافع اقتصادی را کم ترین لازمه امنیت و بقای دولت می دانند. در جایی دیگر در سوداباوری بدخواهانه، آنان اقتصاد بین الملل را عرصه توسعه طلبی امپریالیستی و جاه طلبی می دانند. بالاترین هدف ملت گرایان را بدلیل آثار بیرونی، خوداتکایی اقتصای و استقلال عمل سیاسی و از همه مهمتر پایه گذاری قدرت نظامی میتوان صنعتی شدن عنوان کرد. الکساندر همیلتون در این خصوص می گوید: ((نه تنها ثروت بلکه استقلال و امنیت کشور با رونق تولید صنعتی ارتباط مادی آشکار دارد))(مرزهای نو در اقتصاد سیاسی بین الملل، ص116). این نظریه پردازان بجای وابستگی متقابل اقتصادی، برخوداتکایی ملی تاکید دارند. در ملت گرایی اقتصادی نیک خواهانه در اقتصادهای کم تر توسعه یافته مشهود است در مقابل ملت گرایی اقتصادی بدخواهانه یا تهاجمی بدنبال به راه انداختن جنگ اقتصادی است.

نگرش مارکسیستی

از دید مارکسیست ها وجود نیروی کار مزدبگیر و مالکیت خصوصی ابزار تولید، معنای سرمایه داری را تشکیل می دهد. مارکس معتقد است تلاش سرمایه داران برای انباشت سرمایه و نگاه کالایی به کارگران، دو ویژگی اصلی سرمایه داری است. مارکس فرگشت و مرگ نهایی شیوه ی تولید سرمایه داری را تابع سه قانون اقتصادی گریزناپذیر می داند: قانون اول یا قانون عدم تناسب که تضمین دهنده رد قانون سه می باشد که می گوید عرضه، تقاضای خود را بوجود می آورد و آن ها همیشه سربه سر هستند. قانون دوم، تمرکز یا انباشت سرمایه می باشد که سودجویی سرمایه داران به همراه خواهد داشت که این مهم صفوف فقیران را افزایش و در نتیجه جامعه سرمایه داری آماده انقلاب اجتماعی می گردد. قانون سوم قانون نرخ کاهش دهنده سود است که می گوید هر چه سرمایه بیشتر شود نرخ بازگشت آن کمتر می شود انگیزه برای سرمایه گذاری کمتر می گردد. مارکسیسم نقد خود را از سرمایه داری اینگونه بیان می کند که با انباشت سرمایه، سرمایه داری رو به نابودی خواهد رفت و جای آن را نظام اقتصادی سوسیالیستی خواهد گرفت.

لنین معتقد است اقتصاد بین المللی سرمایه داری، باعث توسعه جهان با شکلی نابرابر شده و اقتصادهای سرمایه داری با نرخ های متفاوتی رشد می کنند که موجبات جنگ وتغییرات در سیاست بین الملل را فراهم می آورد. لنین یک قانون به سه قانون مارکسیستی می افزاید و آن این است که با بالغ شدن اقتصادهای سرمایه داری، انباشت سرمایه و کاهش نرخ های سودآوری، اقتصادهای سرمایه داری به سمت تصرف مستعمرات که مواد خام و منبع غذایی و مجرای سرمایه گذاری باشند حرکت خواهند کرد. لنین معتقد بود بدلیل اینکه اقتصادهای سرمایه داری با نرخ های متفاوتی رشد می کنند و انباشت سرمایه را بدنبال دارند، نظام سرمایه داری بین المللی بجز دوره ای کوتاه، ثبات را تجربه نخواهد کرد. بطور کلی مارکس سقوط سرمایه داری را در علل اقتصادی می دید که طبقات اجتماعی نقش مهمی در آن داشتند اما لنین به نقد سیاست سرمایه داری پرداخت و آن را جدالی میان کشورها برشمارد.

چالش های سه گانه ای که نگرش مارکسیستی مطرح می کند عبارتند از: پیامدهای اقتصادی و سیاسی روند رشد نابرابر، رابطه اقتصاد بازارنگر و سیاست خارجی و توانایی اقتصاد  بازارنگر برای اصلاح و تعدیل ویژگی های نامطلوب. مارکسیسم و رئالیسم، رشد نابرابر را به ستیز سیاسی میان دولت ها معنا می کنند. یکی از انتقادات مهم مارکسیست ها از جامعه بازار نگر یا سرمایه نگر را میتوان اینطور بیان کرد، که آن ها چنین جامعه ای را بعنوان دنبال کننده ی سیاست خارجی تجاوزطلبانه معرفی می کنند.

ابطال قوانین مارکسیست ها توسط دولت های رفاه

 (براساس جدول شماره 1، کتاب مرزهای نو در اقتصاد سیاسی بین الملل، ص156)

    قانون مارکسیستی                                                                         دولت رفاه

قانون عدم تناسب                                             مدیریت تقاضا به کمک سیاست مالی و پولی

قانون انباشت                                                      باتوزیع درآمدها به کمک مالیات تصاعدی

                           بر درآمد و پرداخت های انتقالی

                                                                                   حمایت از اتحادیه های کارگری

قانون نرخ کاهنده ی سود                             سیاست های حمایت از کسب و کارهای کوچک و منطقه ای

                                            حمایت دولت از تحصیل توده ها و پژوهش برای بالابردن بهره وری تمامی عوامل تولید

سرمایه داری رفاه نگر در جهان سرمایه داری بین المللی گرای غیررفاه نگر

در حوزه ی اهمیت سرمایه داری رفاه نگر، نقد مارکسیست ها بر اقتصاد بازارنگر یا سرمایه داری این است که چنین اقتصادی می تواند خودش را اصلاح کرده و ویژگی های منفی خود را پاک کند. دولت های رفاه ملت گرا هستند چرا که حکومت ها در مراحل رفع مشکلات اقتصادی باید پاسخگوی مردم خود باشند.

نظریه های اقتصاد سیاسی بین الملل

تعاریف متفاوتی در خصوص اقتصاد سیاسی بین الملل وجود دارد. برخی رویکردی با دیدگاه تعاملی میان دولت ها و بازارها معرفی می کنند و در تعریفی دیگر با فاصله گرفتن از دولت ها و بازارها، اقتصاد سیاسی بین الملل را ((جهانی شدن)) یا ((سرمایه داری)) می داند. شاید بتوان اینگونه تفسیر کرد که رویکرد دولت ها و بازارها تاحدودی شامل لیبرالیسم و واقع گرایی باشد و رویکرد جهانی شدن در مدار موضوع توزیع نامتقارن قدرت و ثروت و پیامده ها آن حرکت می کند و به قول عبارت مشهور سوزان استرنج: ((به نفع چه کسی است؟ چه کسی سود می برد؟)) از آن یاد کرد. در این فصل به بررسی ریشه های اقتصادی سیاسی بین الملل در لیبرالیسم و ملت گرایی و مارکسیسم و تجدیدنظرهای معاصر می پردازد و در جایی این سه ضلع سنتی در اقتصاد سیاسی بین الملل را تشکیل دهنده مثلث مقدس برمی شمارد.

برآمدن و فرو افتادن سوداباوری

به گفته ی پری اندرسون؛ (( سوداباوری نظریه ای درباره ی مداخله منسجم دولت سیاسی در عملکرد اقتصاد در جهت منافع مشترکی است که شکوفایی اقتصاد و قدرت دولت)) برای هر دو دارد.( مرزهای نو در اقتصاد سیاسی بین الملل، ص182).

ریشه های اقصادی سیاسی بین الملل لیبرال

ریکاردو از تجارت آزاد دفاع می کند و معتقد است حتی اگر کشوری بتواند تمامی کالاها را در داخل تولید کند، میتواند باز هم از تجارت سود ببرد. این نظریه پرداز می گوید: ((تخصص یابی و تجارت آزاد بر اساس مزیت نسبی، بهره وری و بنابراین شکوفایی و رونق را افزایش خواهد داد.)) ( مرزهای نو در اقتصاد سیاسی بین الملل، ص187). او در ادامه می افزاید وقتی روش های اقتصادی بازار از ملی به جهانی منتقل گردد، سبب خواهد شد تا تعادل روشنی در مناسبات اقتصادی بین المللی وضع گردد. ریکاردو نگرانی از مقدار یا ارزش پول موجود در  اقتصاد دخلی را مردود دانسته و قیمت داخلی کالاها را مرتبط با واکنش های بین المللی پول  که بوسیله ی داد و ستد یک کشور متوازن می گردد، ارتباط می دهد. از نظر جان استوارت میل؛ ((تجارت آزاد موجب توسعه یافتن عادات کاری و عادت به پس انداز کردن افرادی می شود که تازه با نعمت تولید صنعتی آشنا شده اند)) ( مرزهای نو در اقتصاد سیاسی بین الملل، ص 188). تجارت آزاد محرک همکاری های بین المللی  و از نظر میل؛ نفعی متقابل می باشد که به صورت ((ضامن اصلی صلح جهان)) درمی آید. استدلال ها لیبرالی به گسترش تجارت آزاد بین المللی و برقراری نظام بین المللی پایه پولی طلا کمک کرد.

مارکسیسم

فارغ از نظریه پردازی های کارل مارکس که منتقد تند و تیز سرمایه داری و ایدئولوژی لیبرال است، از وی بعنوان یک فعال اجتماعی و سازمان دهنده ی احزاب سیاسی کارگری تندرو و برجسته ترین اتحادیه بین المللی کارگری معروف به بین الملل اول یاد می شود. مارکس برای سازمان دهی فکری در طول زمان، سلسله ای از نظام های اجتماعی را بنام ((شیوه های تولید)) به جهان غرب پیشنهاد کرد. کمونیسم ابتدایی بعنوان قدیمی ترین نظم اجتماعی با مالکیت جمعی دارایی ها و نبود طبقات اجتماعی بود. مارکس می گوید، این توان وجود دارد که سرمایه داری جای خود را به سوسیالیسم و در نهایت در حالتی آرمانی، به کمونیسم بدهد. سایر نظریه پردازان این حوزه، سرمایه داری در کشورهای ثروتمند را از طریق کنترل امپریالیستی کشورهای فقیر می دیدند. از طریق این نظریه های مارکسیستی، امپریالیسم، وجهه ی تازه ای به مطالعات اقتصاد سیاسی بین الملل افزود که مارکسیست ها از آن در نظریه پردازی های خود بهره می برند.

تجدیدنظرهای معاصر

رابرت گیپلین، لیبرالیسم، ملت گرایی و مارکسیسم را سنتی ترین رقبا در نظریه پردازی اقتصاد سیاسی بین الملل معرفی می کند. در خصوص لیبرالیسم معاصر، بدلیل تفاوت نظری لیبرالیسم با واقع گرایی در مورد بازیگران غیردولتی، اهمیت تعاملات بین المللی غیرنظامی و نقش حقوق و نهادهای بین المللی در شکل بخشیدن به رفتار دولت، اندیشمندان حوزه روابط بین الملل آن را نولیبرالیسم یا نهادباوری نولیبرال نامیدند. اما مهم ترین مشخصه ی آن، تاکید بر همکاری های بین المللی است. لیبرال های معاصر نقش دولت را در پایداری بازار و جبران خسارت های احتمالی را بیشتر مورد توجه قرار می دهند. از دهه 90 شکل دیگری از لیبرالیسم با عنوان((سیاست اقتصاد باز)) که خردباور، فردگرا و ماده گرا می باشد، در اقتصاد سیاسی لیبرال بصورت رویکردی بوجود آمده است.

ملت گرایی اقتصادی معاصر

احیای ملت گرایی اقتصادی به دهه 70 میلادی و با توجه به فروپاشی همکارهای بین المللی در کشورهای دموکراتیک، توسعه یافته و درحال توسعه بازمیگردد. همانطور که اشاره شد، لیبرال به دور نگه داشتن دولت و ملت گرایان به محوری بودن قدرت دولت اشاره دارند. البته باید گفت که ملت گرایی اقتصادی همچنان بسیاری از مقدمات اساسی اقتصاد بین الملل لیبرال را قبول دارد. از این رو جاناتان کیرشنر می گوید: ((ناخرسندی واقع گرایان(یعنی ملت گرایان اقتصادی) از سیاست لیبرالی است و نه از اقتصاد لیبرالی)) ( مرزهای نو در اقتصاد سیاسی بین الملل، ص 204). به هر  حال از دید آنان هدف فعالیت های اقتصادی صرفا مصرف نیست و افزودن قدرت تولید را هم دنبال می کنند و معتقدند یک کشور میتواند از این راه ثروتمند شده و از بدهکاری و توسعه نیافتگی فاصله گیرد.

مارکسیسم معاصر

در دهه 70 مارکسیست ها بجای احیای دوران اقتصاد سیاسی بین الملل بیشتر بدنبال احیای مشروعیت آن بودند. والرشتاین به دلیل تاکید بر مبادله از طریق بازارها، آن را عامل اصلی در تغییر اجتماعی میبیند و سرمایه داری را نظامی از ((تولید برای سود در بازار)) معرفی می کند. از این رو این تعریفات به جای چارچوب های اجتماعی در قلمروهای جغرافیایی جای می گیرند. در واقع در مارکسیست معاصر موافقتی با ملت گرایی اقتصادی دیده می شود و ضمن رد نکردن کامل همکاری های لیبرالی، درباره ی اینکه چرا و چگونه این همکاری شکل بگیرد و نفع آن به چه کسی میرسد، تفاسیری بدست می دهد که در اساس تفاوت هایی با لیبرال ها دارند.

فراسوی بُن نگره های سه گانه

سه ضلع مثلث مقدس در سنت های نظری اقتصاد سیاسی بین الملل را لیبرالیسم، ملت گرایی و مارکسیسم تشکیل می دهند. اقتصاد سیاسی یافت باور را میتوان برگرفته از لیبرالیسم دانست و درمقابل آن، پساساختارگرایی با ویژگی هایی نظیر؛ زبان و فرهنگ و معنا می باشد. اقتصاد سیاسی یافت باور، تصمیمات عقلایی را در بستر نهادهای سیاسی و اقتصادی بررسی می کند و علاقه ی زیادی به عقلانیت و انتظارات عقلایی دارد. این اقتصاد، به مشکلات همکاری مثل مفت سواری و تولید دشوار کالا که در رفتار رانتی منافع خاص وجود دارد می پردازد. از طرفی، شاید پساساختارگرایی نقطه ی مقابل خردباوری باشد. پساساختارگرایان، سرمایه را محصول رویه گفتمانی می دانند. در اقتصاد سیاسی زن باور، اعتقاد بر آن است که آن ها به حاشیه اقتصاد سیاسی بین الملل رانده شده اند که این مهم بنوعی از پساساختارگرایی نشات گرفته است، اما بطور کل زن باوران نفوذ ضعیفی در اقتصاد سیاسی بین الملل داشته اند. در نگاهی دیگر، اقتصاد سیاسی بین الملل سبز، ساختار را صنعت گرایی می خوانند که گونه ای از اعمال کنترل انسان بر طبیعت و جامعه را عنوان می کنند. سبزها بازار را اصلی ترین نهاد در دوران فعلی می دانند که مناطق مرکزی با استفاده از آن، جریان های ضروری انرژی و مواد را تضمین می کنند.

تحلیل و جمع بندی

در حوزه لیبرالیستی بیشتر موضوع عقلانیت مطرح است. ملت گرایی اقتصادی بیشتر بر روی ویژگی رئالیستی روابط بین الملل استوار است و در مجموع این سه دیدگاه هدف های متفاوتی دارند. تفاوت اصلی میان لیبرالیسم و مارکسیسم در فرضیه های جامعه شناختی می باشد و به پرسش هایی که مطرح می کنند مربوط می شود. مارکسیست ها منتقد اصلی جنگ و امپریالیسم هستند و دولت را عامل سرمایه داری می دانند و انقلاب کمونیستی را عامل از بین بردن آن معرفی می کنند اما در مقابل، رئالیست ها این عوامل را ویژگی های گریزناپذیر یک نظام سیاسی بین المللی اقتدارگریز می دانند. با این همه در نقد لیبرالیسم اقتصادی شاید  بتوان گفت وجود یک بازار رقابتی و بازیگران عقلایی واقع بینانه نیست و همچنین تاکید بر عدالت و توزیع بدون توجه به قابلیت آن ها در دراز مدت شکست بخورد. از همه مهمتر منافع شخصی باید زیر دست ارزش های کلی یک جامعه باشد تا از هم گستگی در جامعه رخ ندهد. در نقد ملت گرایی باید گفت که آن ها نفع یک دولت را در ضرر دولتی دیگر دانسته و پیگیری دو امر قدرت و ثروت را در کوتاه مدت در تعارض می بینند. در نقد نگرش مارکسیستی باید گفت نادیده گرفتن نقش عوامل سیاسی و راهبردی در روابط بین الملل است و گرایش اقتصادی ذاتی در توسعه بین المللی مشاهده نمی شود و دولت تمامی مبادلات خارجی را در انحصار خود دارد.

شاید رسیدگی بیش از حد به اندیشه ها جالب و امری پژوهشی و علمی باشند اما باید پذیرفت با تکیه زیاد به آنان نتایج اقدام علمی بروشنی نمایان نخواهد شد چرا که در عرصه ای این اندیشه ها در تضاد یکدیگر بوده اند و در جایی دیگر، این اندیشه ها بخشی از اندیشه ی دیگر را همپوشانی می کرده اند و در مقطعی یک اندیشه همانند مارکسیسم صرفا برای حیات خود باید مبارزه می کرده است. بنابراین رسیدگی به اقدامات عملی انسان در طول تاریخ با تمام فراز و فرود و جنگ و صلح آن در جهت امورات اقتصاد سیاسی بین الملل، نتیجه ی عملی بهتری خواهد داد. از طرفی تعداد زیاد نظریه ها و به تبع آن تولد نظریه های دیگری که از دل نظریات اصلی برآمده است، استنتاج مناسبی را در حوزه اقتصاد سیاسی بین الملل به بار نیاورده و همیشه در گرو بازبینی و رفع نواقص مانده اند. در اقتصاد سیاسی بین الملل مشخص نیست که نگاه به پیشرفت های نظری و علمی می باشد یا اینکه قرار است به پیشرفت و تعالی یک جامعه پرداخته شود.

گزیده ای از منابع:

  • با سپاس از راهنمایی پژوهشی جناب آقای دکتر حسین پوراحمدی، استاد دانشگاه شهید بهشتی و تحلیلگر اقتصاد سیاسی و روابط بین الملل
  • رابرت گیلپین، پل دارل، لئونارد سیبروک، ترجمه طیب، علیرضا؛ مرزهای نو در اقتصاد سیاسی بین الملل، اننتشارات چاپپخش، 1396

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *